328كرد.عبد الملك مقررى آنها را بالا برد تا آنجا كه رضايت خاطر او به جاى آمد.محمد از عبد الملك اجازت خواست كه باز گردد.عبد الملك اجازت داد. 1
از اين خبر برمىآيد كه عبد الملك پس از اصرار محمد با مقررى موالى موافقت كرد.
شايد محمد بن حنفيه مىدانسته كه اين كار شدنى است و سابقه دارد كه اصرار كرده است؛ زيرا عبد الملك هرگز به موالى محمد بن حنفيّه بذل عطا نمىكرد در حالى كه ديگر موالى محروم بودهاند.
واقدى گويد:چون عبد اللّه بن زبير در مكه خروج كرد والى اموى مدينه عمرو الاشدق بود،عمرو بن زبير را با چهار صد سپاهى و جمعى از موالى و جمعى كه در ديوان نامى نداشتند روان نمود. 2
محمد بن مصعب قرقسانى از ابو بكر بن ابى مريم روايت مىكند كه عمر بن عبد العزيز، عرب و موالى را در رزق و جامه و معونت و عطا يكسان نمود.ولى مقررى موالى آزاد شده را بيست و پنج دينار قرار داد. 3
از اين عبارت برمىآيد كه موالى و عرب در عطا برابر بودهاند و نيز در امور ديگر،جز در مقررى كه موالى آزاد شده را بيست و پنج دينار داد.ولى معلوم نمىدارد كه مقدار مقررى عرب يا مقررى اصناف ديگر موالى،چقدر بوده است.
مصعب زبيرى گويد كه چون رشيد به مدينه آمد ميان مردم آنجا سه عطا تقسيم كرد و براى پانصد تن از وجوه اهالى،فريضههايى معين نمود.بعضى را شرف العطاء داد كه از آن جمله بودند؛يحيى بن مسكين،ابن عثمان و محراق مولاى بنى تميم كه در مدينه قارى قرآن بود. 4
اما بندگان؛شافعى گويد كه ابو بكر ميان آزاد و بنده به تساوى قسمت مىكرد و كسى را به سبب نسبش و سابقهاش بر كسى برترى نمىداد.
چون نوبت به عمر رسيد عطاى بندگان را ملغى كرد و نسب و سابقه را تأثير داد.چون