319قطع شده بود بار ديگر برقرار گردد.خارجه نزد ابو بكر بن حزم رفت،گفت نمىخواهم كه اين عمل موجب شود كه كسانى بر امير المومنين زبان بدگويى گشايند كه كسان ديگرى همانند من هستند.اگر براى همگان تجديد عطا كند نيكوتر خواهد بود.عمر نوشت نپندارم كه مالى كه موجود است نياز همگان را برآورد،اگر مالى موجود شود چنين خواهم كرد. 1
از اين عبارت برمىآيد كه عمر عبد العزيز عطاى همۀ كسانى را كه عطايشان قطع شده بود نپرداخت؛زيرا او به امكانات مالى توجه داشت نه به استحقاق افراد.
عبد اللّه بن علاء بن زير گويد:به عمر بن عبد العزيز گفتم من چند سال در حال عصيان بودهام و از عطا محروم.عمر دستور داد كه عطاى او مقرر شود و آن سالها را هم كه نگرفته است به او بدهند.از اين عبارات برمىآيد كسانى كه بر ضد خلافت عصيان مىكردهاند، عطايشان قطع مىشده است.البته ننوشتهاند كه عبد اللّه بن علا در كدام عصيان شركت داشته ولى اين را مىدانيم كه شورشهاى مردم حجاز بر ضد امويان محدود بوده است.مشهورترين آنها شورش مردم مدينه عليه يزيد و طرفدارى آنها از ابن زبير بوده.لابد اين شورشها سبب شده است كه نام عدۀ بسيارى از دفتر عطا حذف شود.ولى قول راجح اين است كه عطاى بسيارى از آنان بعدا مقرر گرديد.
4-مقدار عطاء؛گويند ابو بكر بن عمرو بن حزم به عمر نوشت:قومى از انصار هستند كه سالخورده شدهاند ولى هنوز عطاء الشرف آنها نرسيده است،اگر صلاح مىدانى نام آنها را در عطاء الشرف ثبت كنيم.عمر پاسخ داد:اما در آنچه تذكر داده بودى كه مردانى سالخورده شدهاند ولى هنوز عطاء الشرف آنها نرسيده است جز اين نيست كه شرف شرف آخرت 2است.و السلام.
از اين روايت برمىآيد كه شرف العطاء مربوط به سن بوده است؛يعنى سنت بر اين جارى بوده كه آن را در حق سالخوردگان معمول مىداشتهاند.ولى در پرداخت آن اجازۀ صريح خليفه شرط بوده است.شرف العطاء تا زمانى كه عمر بن عبد العزيز به خلافت نشست منسوخ شده بود و ما سبب و نتيجۀ آن را نمىدانيم.ولى عمر بن عبد العزيز به بعضى از رجال دو هزار