320درهم شرف العطاء داد. 1
عمر بن عبد العزيز شرف العطاء و مقدار آنها را نه تنها به حال خود رها كرد كه انواع ديگرى از عطا را نيز معمول داشت؛مثلا واقدى مىگويد:قاسم بن محمد بن مخيمره نزد عمر بن عبد العزيز آمد و از او خواست وامى را كه بر عهده دارد ادا كند.عمر پرسيد وام تو چقدر است؟گفت:يا امير المؤمنين مرا از كسب و تجارت بىنياز كن.پرسيد:چگونه؟گفت:برايم مقررى قرار ده.گفت قرار دادم شصت دينار و نيز فرموديم كه خانه و خادمى به تو دهند.گويند كه قاسم بن مخيمره مىگفت:سپاس خدا را كه مرا از كسب و تجارت بىنياز كرد.در دكان خود مىبندم و ديگر هيچ همّ و غمى ندارم.
5-رزق مردگان؛واقدى از سعيد بن مسلم بن بانك روايت كند كه مىگفت:شنيدم عمر بن عبد العزيز زمانى كه خليفه بود مىگفت:حلال نيست براى شما كه از بابت مردگانتان چيزى بگيريد.پس آنها را به ما باز گردانيد. 2
عطاى مردگان چيز تازهاى نبود.بلكه پيش از عمر بن عبد العزيز معمول بوده است.او نيز در آغاز آن را پذيرفت ولى سپس ملغايش ساخت.مصعب زبيرى گويد كه قدامة بن ابراهيم جمحى مىگفت:عمّهام مرده بود و عطايش در بيت المال مانده بود.من سوار شده نزد عمر بن عبد العزيز رفتم،او در آن ايام والى مدينه بود و در رسّ مىزيست.رسّ ملك او بود.خبر مرگ عمهام را به او دادم.گفت:مرد و عطايش در بيت المال مانده؟گفتم:آرى.پس به عبد اللّه بن عبيد اللّه بن عبد اللّه بن عمر بن خطاب كه خازن بيت المالش بود نوشت:آن عطا به من دهد،او نيز عطاى او به من داد. 3
6-عمر بن عبد العزيز رزق عامه و خاصه را از هم جدا نمود و نوشت از اين پس هيچ يك از عمّال نبايد هم از رزق عامه استفاده كنند و هم از رزق خاصه و هر كس از دو مكان مالى دريافت كرده بايد از او پس گرفته شود و به جايى كه از آنجا گرفته است بازگردانده شود.
به نظر مىرسد كه مراد از«رزق خاص»حقوقى بوده كه كارگزاران اعمال دولت مىگرفتهاند؛مثل همين حقوق كارمندى كه امروز متداول است.چنين كسان كه از يك محل