315مقاومت توانند كرد.نه براى فتوحات اسلامى.
و نيز هيثم بن عدّى روايت كند كه اعرابيى نزد ابن زبير آمد و گفت براى من چيزى مقرر كن.ابن زبير گفت:نامش را بنويسيد.نوشتند و اعرابى گفت:اكنون بده.گفت:اول به جنگ برو.اعرابى گفت:چه بد معاملهاى است،خون نقد بدهم براى درهم نسيه،هرگز چنين نخواهم كرد.از اين برمىآيد كه خزانۀ ابن زبير خالى بوده است.
از زمان عبد الملك بن مروان نصوصى در دست است و حكايت از آن دارد كه او «فرضهاى»تازهاى وضع كرده است.ابن عساكر گويد كه انس حفص بن عمر انصارى را گفت:
چهل تن از انصار را نزد عبد الملك بن مروان برد و براى هر يك از ما چيزى مقرر نمود و چون بازگشت ما هم بازگشتيم. 1
واقدى گويد عبيد الله بن ابى رافع از پدرش معاوية بن عبد اللّه روايت كرد كه محمد بن حنفيّه نزد عبد الملك رفت.عبد الملك تعهد كرد كه وام او بپردازد و صلۀ رحم كند و از او خواست كه نيازهاى خويش برشمارد.
محمد وام و نيازهاى خود برشمرد و براى فرزندان خود و غير ايشان از خواص و موالى خود طلب عطا نمود.عبد الملك اجابت كرد ولى عطا دادن به موالى بر او گران مىآمد.محمد اصرار ورزيد و او عطاهايى معين كرد ولى كمتر از معمول.محمد باز هم با او به گفتگو پرداخت و عبد الملك بر مقدار آنها درافزود.پس همۀ نيازهاى او را برآورد.محمد اجازت خواست كه بازگردد،عبد الملك او را اجازۀ بازگشت داد.
ابو الفرج اصفهانى گويد كه عبد الملك دو هزار درهم غله به اسماعيل بن يسار داد و در عطاى او بيفزود و وظيفه معين كرد. 2
از عبارت اصفهانى برمىآيد كه عطا غير از وظيفه(فرض)است.گاهى ممكن است كسى از هر دو بهرهمند شود.و از داستان محمد بن حنفيه برمىآيد كه براى موالى چيزى مقرر نمىداشتند مگر در مواقع معين.و خلاصه آن كه در مدينه شمارى بودهاند كه آنان را عطا مقرر نبوده است.
در زمان سليمان بن عبد الملك در مدينه،براى مردم مقررى تازهاى معين شد.يعقوبى