314ثالثا:معاويه را توجه مىدهد كه به پير زنان قريش توجه كند ولى صراحت ندارد كه مىخواهد كه آنها را هم در شمار گيرندگان عطا قرار دهد.بلكه مقصود كلى اين است كه آنان را چيزى دهد.
رابعا:معاويه احابيش را در عطا داخل كرده و آنان را با قريش برابر نمود.مراد از احابيش كنانه است ولى از عبارت برنمىآيد كه آيا معاويه براى آنان ديوانى مخصوص و قائم به ذات خود ترتيب داد يا اين كه در ديوان مدينه تجديد نظر كرد؛يعنى ديوان را توسعه داد تا شامل باديهنشينان نيز گرديد.
بلاذرى گويد:عبد الرحمان بن زيد بن خطّاب را با معاويه اختلاف پيش آمد كه موضوع آن مالكيت زمينى بود.قاضى به سود عبد الرحمان رأى داد.معاويه به وكيل خود نوشت كه قرار قاضى را اجرا كند و دين او را بپردازد و نام او در زمرۀ شرف عطا درآورد و اين هم به سبب خويشاوندى نزديك او با عمر بود.از عبارت برمىآيد كه شرف عطا در زمان معاويه موجود بوده.عمر آيين شرف عطا را در حجاز مقرر نداشت،پس بايد بعد از او پديد آمده باشد.البته در منابع،تاريخ پديد آمدن آن روشن نيست.ممكن است كه در زمان معاويه متداول شده باشد و مقدار آن،چنانكه در ديگر اقاليم دو هزار درهم بوده است.
بلاذرى مىگويد اعرابئى نزد مروان آمد و گفت:براى من چيزى مقرر كن.مروان گفت:دفتر را بستهايم.اعرابى گفت:ولى من همان كسم كه گفته است:
اذا مدح الكريم يزيد خيرأ
و ان مدح الئيم فلا يزيد
او نخست مروان را مدح گفته بود و سپس هجوى كرده بود.مروان گفت:تو همانى و بايد برايت چيزى مقرر نمود و مقرر نمود. 1
بلاذرى گويد:چون خبر مرگ مصعب به عبد الله بن زبير رسيد به عامل خود در مدينه نوشت كه براى دو هزار تن از مردم مدينه و حوالى آن چيزى مقرر دار.او نيز مقرر كرد ولى مالى نرسيد كه آن را ادا كند.از اين رو آن را«فرض باد»نام نهادند.واقدى گويد كه اين فرض در زمان حكومت ابن حاطب بود.
از اين عبارت برمىآيد كه در زمان ابن زبير در مدينه كسانى بودهاند كه نامشان در دفتر عطا نبوده است و مراد او از ترتيب آن مقررى،پديد آوردن قوايى بوده،تا در برابر قواى امويان