42عون بن محمّد روايت نموده،شاذان فضلى است،وى به سند خويش از عون،و او از مادرش امّ جعفر روايت نموده كه از اسماء دختر عميس اين گونه روايت كرده است:
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله و سلم نماز ظهر را در سرزمين صهباء اقامه نمود،پس از نماز على عليه السلام را خواسته براى انجام كارى به جايى فرستاد،على عليه السلام پس از انجام مأموريت نزد پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم آمد در حالى كه حضرت نماز عصر را خوانده بود،پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم سر بر دامنِ على عليه السلام گذاشت و خوابيد،على عليه السلام در همان حالت باقى ماند تا اينكه خورشيد غروب كرد،پيامبر خدا صلى الله عليه و آله و سلم كه چنين ديد اين گونه دعا كرد:خدايا،بندۀ تو على خود را به خاطر پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم اينگونه نگه داشته است،روشنايى خورشيد را براى وى برگردان.
اسماء مىگويد:ديگر بار خورشيد [از مغرب] طلوع كرد تا اين كه نورش بر كوهها و زمين تابيد،على عليه السلام از جاى خويش برخاست،وضو گرفته ونماز عصر را بجاى آورد،آنگاه خورشيد غروب كرد.اين حادثه در سرزمين صهباء و در جنگ خيبر روى داد.
اين حديث را شاذان فضلى در كتابى كه در بارۀ حديث ردّالشمس نوشته آورده است،متأسّفانه اصل كتاب مفقود است،ولى اين كتاب در دسترس تعدادى از نويسندگان در قرنهاى گذشته بوده وآنها حديث را از آن نقل كردهاند،از جمله جلال الدين سيوطى 1و ابراهيم بن محمّد حسينى 2آن را در كتابهاى خويش آوردهاند.