23اين جوان از اولياء اللّٰه است، اگر مرا در اينجا ببيند ممكن است برمد و من باعث شوم از آنچه مىخواهد انجام دهد منصرف شود، از اين رو تا جايى كه توانستم خود را پنهان كردم. او نزديك شد و خود را براى نماز آماده كرد و آنگاه از جا برخاست و گفت:
«يٰا مَنْ أحارَ 1 كُلّ شَيْءٍ مَلَكوتاً، وَقَهَرَ كُلَّ شَيءٍ جَبَروتاً أوْلِجْ قَلْبي فَرَحَ الإقبالِ عَلَيْكَ، وألْحِقْني بِمَيدان المُطيعين لك».
«اى آنكه ملكوتش همه چيز را به حيرت افكنده و جبروتش هر چيزى را مقهور خود ساخته است! شادمانى روى كرد خود را بر دلم وارد ساز و مرا به ميدان فرمانبردارانت درآور.»
او سپس به نماز ايستاد. وقتى آرامش كامل يافت، به طرف محلّى كه در آن براى نماز آماده شد رفتم، ناگاه چشمهاى ديدم كه از آن آبى سفيد مىجوشيد. من نيز آمادۀ نماز شدم و پشت سر او ايستادم. به ناگاه چشمم به