39ابن سيرين گويد: 1 دهقانى از مردم عراق وى را نزد على عليه السلام شفيع كرد و چون حاجتش روا شد، چهل هزار درهم نزد عبدالله فرستاد، عبدالله آن مال را رد كرد و گفت ما بر كار نيك مزد نمىگيريم.
ابوالفرج اصفهانى در مقاتل الطالبيين آرد كه: چون حسن بن على عليه السلام درگذشت، بنى هاشم طبق وصيت، خواستند او را در جوار پيغمبر صلى الله عليه و آله و سلم به خاك سپارند. ولى امويان سلاح پوشيده و آمادۀ نبرد شدند و مروان آنان را به جنگ برانگيخت و گفت عثمان در آخر بقيع به خاك رود و حسن نزد پيغمبر صلى الله عليه و آله و سلم ؟ اين كار شدنى نيست!
حسين مىخواست حسن را نزد جدش به خاك سپارد و نزديك بود فتنه رخ دهد! ولى عبدالله او را سوگند داد تا سخنى نگويد آنگاه حسن را به بقيع برده و نزد مادر وى به خاك سپردند. 2
اكنون شمايل زينب را تشريح كنيم! پيداست كه تاريخ در اين باره خاموش است، چه زينب هنگام جوانى در خانه و در پس پرده بود و كسى نمىتوانست او را ببيند ولى پس از ده ها سال، يعنى پس از واقعۀ كربلا و پس از آنكه روزگار او را در هم فشرده و مصيبتها، ناتوان و شكستهاش كرده بود، طبرى او را از زبان كسى كه در حادثۀ خونين «عاشورا» ديده است چنين وصف مىكند:
زنى مانند آفتاب درخشان بيرون شد، پرسيدم كيست؟ گفتند:
زينب دختر على است. عبدالله بن ايوب انصارى كه هنگام رسيدن وى به