38مرا بده و اگر چيزى ماند، دشمنانم را بدان وارهان.
و اما فلان...
گويند چون رسول بازگشت، چنان گفت كه معاويه خبر داده بود.
عبدالله در بخشش مبالغه مىكرد و بيمى نداشت كه مال وى تباه شود يا به دشمنان او برسد.
شاعر گويد:
اگر در دست خود جز جانش نداشته باشد آن را به گدا مىبخشد.
* * *
ميوۀ اين ازدواج مبارك چهار پسر است على، محمد، عون اكبر، عباس و دو دختر يكى ام كلثوم كه معاويه مىخواست او را براى فرزند خود يزيد به زنى بگيرد و بنى هاشم را به سوى خود كشد ولى عبدالله كار ازدواج او را به حسين وا گذاشت و حسين او را به پسر عم خود قاسم بن محمد بن ابى طلب تزويج كرد.
زناشويى زينب و عبدالله ميان او و پدر و برادرانش جدايى نيفكند و اين زن و شوهر همچنان با على عليه السلام بودند. چون على عليه السلام كوفه را مقرّ خلافت كرد، آنان هم در آن شهر سكونت جستند و على عليه السلام ايشان را سخت گرامى مىداشت. عبدالله در جنگهاى على عليه السلام شركت مىكرد و در صفين يكى از اميران لشكر او بود. چون مردم قدر عبدالله را نزد على عليه السلام مىدانستند حاجت خويش بدو برده و او را نزد پدر زن وى شفيع مىكردند و على عليه السلام هيچگاه حاجت عبدالله را رد نمىكرد.