31كنندگان كه تاريخ نام آنها را ثبت كرده است (آدم، نوح، يعقوب، يحيى، فاطمه) به شمار آوردند. سپس نوۀ او على بن الحسين عليه السلام نيز بدانها اضافه شد.
زهرا پس از مدتى كوتاه كه از شش ماه متجاوز نبوده است، به پدر پيوست و صحنۀ فجيع ديگرى برابر زينب پديد آمد، ليكن در اين حادثه ادارك زينب قوى و احساسات او تندتر بود و خودِ مرگِ مادر كافى است كه طفل را شربتى تلخ و ناگوار چشانيده و او را براى گريه و ناله مستعد سازد.
در اين وقت زينب چنان نبود كه نداند از چه مىترسد و براى چه اندوهناك است. او مىدانست مادرش به سفرى رفته است كه بازگشت ندارد. او مىديد بدن مادرش را در خاك بقيع نهاده و به خاك و ريگ مىپوشانند و بانگ پدر را مىشنيد كه با ناله و اندوه پيغمبر را سلام مىفرستد و امانت او را به وى باز مىگرداند و پس از آن كه از سوزش فراق شكوه مىكند، آخرين سلام خود را بدرقۀ راه دختر وى كرده و در اين مصيبت بزرگ، از پروردگار شكيبايى و يارى مىطلبد.
زينب به خانه باز مىگردد و خانه را از مادر خالى مىيابد. در تاريكى شب و طلوع خورشيد، او را نمىبيند. به هر سوى خانه مىنگرد، جز وحشت و تنهايى مونسى ندارد. دل او گواهى مىدهد كه عزيزترين و زيباترين چيز را در زندگى از دست داده است. اين خاطرات دل او را به درد آورده و نزد پدر مىرود. شايد او بتواند اندكى خاطرش را تسكين دهد.