١٢خلال تاريخ مبارزاتِ شيعه و «نبردهاى طالبيان» مشاهده مىكنيم.
تاريخ نويسانى كه داستان كربلا را به رشتۀ تحرير درآوردهاند، وظيفۀ بزرگى كه زينب به عهده داشته، ناديده نگرفته و منكر عظمت آن نيستند، و بعض آنان بخاطر دقايق سختى كه وى در آن كارزار خونين طى كرده و براثر بردبارى و مشاهدۀ كشتگانى كه جسد آنان طعمۀ وحشيان و مرغان مىگشت، از خود نشان داده، وى را «شير زن كربلا»! ناميدهاند.
ولى من معتقدم كه دور زينب با پايان اين نبرد خونين، خاتمه نيافت، بلكه آغاز دور او، پس از ختم جنگ است؛ چه از اين پس زينب مىبايست زنان اسيرِ بنى هاشم را سر پرستى كرده و دفاع از كودك بيمار «على بن الحسين» را بر عهده بگيرد و اگر زينب نبود، على به قتل مىرسيد و با كشته شدن او خاندان امامت نابود مىگشت.
زينب بايد از هدر شدن خون شهيدان جلوگيرى كند و اگر بگويم موقعيت زينب پس از نبرد كربلا، سبب جاويدان ماندن اين خاطره است، گزاف نگفتهام.
زينب پس از نبرد كربلا مدتى دراز زنده نماند، چه مصيبتهايى كه بر وى رسيد، طاقت فرسا بود. ليكن در مدت كوتاه حيات خويش، توانست در جان شيعيان، چنان آتش حزن را بر افروزد كه شرارۀ آن تا امروز هم روشن است و كسانى را كه يارى اهل بيت فرو گذاشتند، چنان با حسرت و پشيمانى دست بگريبان ساخت، كه پوزش از چنان خطاى بزرگ براى ايشان ميراث مقدسى است كه قرنها پس از يكديگر آن را به ارث مىبرند.