33از پى ظلمت بسى خورشيدها است
هنوز به «دمشقِ شام» وارد نگشت، كه آفتاب خواتينِ زمان، «مهد عليا»، ستر كبرى، امالخاقان، در مقام كفالت چاكر برآمد. إعطاف 1 او، دعاگو را خالصاً مخلصاً، استطاعت جوار «مدينۀ پيمبر»، و بقاع «بقيع» و جوار حرم داور، و بناى منيع 2 داد. اگرچه كفارۀ عصيان بىپايان را، چندى گرفتار تب بود. و از سُموم هُموم 3، به انواع مشقّت و تعب ابتلا داشت، ليكن به مصداق «...لَمْ تَكُونُوا بٰالِغِيهِ إِلاّٰ بِشِقِّ الْأَنْفُسِ ... 4 همه را سهل مىشمرد و به شوق اين كه، اقصى مراتبِ دعاگويىِ وجود اقدس را استقصا كرد.
رنج راحت دان چه [چو] شد مطلب بزرگ
هموم را نشاط مىدانست، و سموم را انبساط.
هر كجا باشد شه ما را بساط
هست صحرا گر بود سمّ الخِيٰاط 5
عزم صادق، علّت 6 را به صحّت مبدّل كرد. همين كه به موقع اعمال رسيد، هر غائله 7 بود زايل گرديد. عبدِ مجرم، محرم شد و به زمزمۀ لبيك متّرنم 8، بعد از غسل به آبِ زمزم و طوفِ حرم، روىِ خاك آلود را، سفيد كرد.
سود بر درگه حقّ روى اميد
ساخت فرشِ ره او موى سفيد
«حجرالاسود» را بوسه داد و از عمرِ خود تمتّع برد، در سعى «صفا و مروه»، و درك