34مواقِع «عرفات» و «مشعر» و « منى» و «جمرات»، شوق به فديه و قربان رسيد، به خاطر چاكر آمد كه براى بقاى وجود مسعود «شاه اسلامپناه»، تن را فديه كند و جان را هديه سازد، به تقريب ناقابلى، اين خيال را از خطراتِ خاطر دانست، به جاى «تَقَبَّلْ مِنّٰا»، 1«رَبَّنٰا لاٰ تُؤٰاخِذْنٰا إِنْ نَسِينٰا» 2گفت و تقديم اين عمل را، تقصير شمرد. از سرّ آن درگذشت؛ و به سر گذشت سفر و وقايع احوال و بدايع 3 هر شهر، و مسافت فيمابين منازل، به تعيين فراسخ و ساعاتِ راه، و وضعِ سلوك اهالى «روم»، و اهليّت مردم آن مرز و بوم، و قواعِد نظام و ملكدارى، و طريقۀ إعزاز و اكرام، و سليقۀ ايشان در توقير و احترام، به طريق اجمال تقرّبى جست.
تا چه قبول افتد و چه در نظر آيد
پيداست كه توفيق اين سفر، نعمتى است بزرگ، حقوق اين نعمت جويان، كه در لوحِ سينه و خاطر ثبت است، بهتر كه ثبت سفينۀ 4 دفتر باشد.
سفر كعبه به صد جهد به سر بردم، رفت
سفر دير مغان است دگر بار مرا
و باللّٰه التوفيق