25را به باد خواهد داد.
«حاج على خان اعتماد السلطنه» گفت: صلاح مملكت خويش خسروان دانند...
«ميرزا على خان» سرانجام به ميرغضب گفت: «معطل نشو و كارش را تمام كن!» «ميرغضب» با چكمه، لگدى به ميان دو كتف «امير» نواخت و «امير» درغلطيده، به زمين افتاد. پس از آن «مير غضب» رگهاى «امير» را زد و در حالى كه خون زيادى از وى رفته بود، دستمال ابريشمى را لوله كرد و به حلق «امير كبير» فرو برد و گلويش را فشرد تا جان داد.
«حاجى على خان» در اين هنگام بى درنگ از حمام بيرون آمد و با همراهان خود سوار اسبهاى تندرو شده، به جانب «تهران» رهسپار گرديد. 1
«محمد حسن خان اعتماد السلطنه» فرزند «ميرزا على خان»، با بىشرمى فراوان بر صحت اين جنايت توسط پدرش گواهى داده مىنويسد:
خلاصه قرعه اين خدمت را كه فايده عمومى داشت! به نام والد مولف، «حاج على خان اعتماد السلطنه» زدند، او محض امتثال امر دولتى چند نفر از عوانان و دژخيمان را همراه برداشته به چاپارى روانۀ كاشان شد، قبل از وصول به كاشان يك نفر از همراهان «اعتماد السلطنه» به جلو رفته به «امير» مژده داد. اينك مهيا باشيد كه خلعت نجات از طرف دولت براى شما مىرسد و حامل خلعت فلان روز وارد مىشود و باز به صدارت خواهيد رسيد، چون قبل از وقت معين تدبيرات ديگرى به كار رفته بود، لهذا «امير» بنا به آن قرائن و بنا به مستدعيات خود، اين سخن را باور كرد ... در روز به حمام رفت كه به پاكيزگى بيرون آيد و خلعت بپوشد ... در اين روز «عزت الدوله» امير را از رفتن به حمام ممانعت كرد و گفت:
از من جدا مشو و صبر كن تا خلعت در رسد ... «امير» بيان كرد كه شما آسوده باشيد از تقصيرات من گذشتهاند! 2 اين بگفت و گماشتگان خود را از براى تشريفات و تداركات خلعت پوشان برگماشت و به حمام رفت.
«اعتماد السلطنه» از راه رسيد و خستگى نگرفت و دانست تأخير در اين كار موجب آفات است. از «امير» استفسار كرد. گفتند به حمام است، فوراً با يكى دو تن وارد حمام شد و درِ