52است نه انكارى و بىعملى، پس اگر به فرض برهان و منطق اثباتى براى متافيزيك نباشد، ماديين بايد متوقف شوند، نه اصرار بر انكار داشته باشند، چون نفى دليل، دليل بر نفى نيست.
ولى چون بيچاره دچار يك نوع انحراف و بيمارى است تصميم دارد كه بر ا نكار خود پايدار باشد و لجبازى مىكند. اصطلاح و فرمول مىبافد. لغت مىسازد و بر خلاف منطق فطرى و اصل ديالكتيك (طريق گفتگو) نادانسته را غير واقع مىپندارد.
ميكروب مادىگرى و الحاد در محيط مشوش دينى و اختلافات و جدالهاى علمى يونان از مغز ذيقراطيس و اپيكور به طور فرضيه ظاهر شد، ناراضيان و محرومان آن را جدّى گرفته و مسلكى پنداشتند، ظهور فلسفۀ ريشهدار و فطرى؛ مانند سقراط و افلاطون و نهضت اصلاحى آنان، اين ميكروب را از فعاليت بازداشت و به حال كمون قرار گرفت. در هر جامعه و ملتى كه دين به صورت اوهام و سپر شهوات گرديد و حكومتها از اين سلاح فطرى بشرى خواستند در راه ظلم و سلب آزادى حقّ مردم استفاده كنند، اين بيمارى شايع مىشود و اين ميكروب از حالكمون در نفوس مستعد ظاهر مىگردد و مانند قيچى رشتههاى ارتباط مادى و معنوى جامعه را قطع مىنمايد. پيش از ظهور اسلام قيام مزدك و مانى در ايران در چنين شرايطى بوده است. سيد جمال الدين مىگويد: درميان هر ملتى كه اين مسلك ظاهر شد، رشتۀ روابط اجتماعى را گسيخت و فضائل را از ميان برد و وحدت آن ملت را متلاشى نمود و در پايان رو به فنا و انقراض رفتند.