50من او عقيدۀ مستقيمى كه بر آن بايستد نديدم.»
نام ابن ابىالعوجاء، عبدالكريم بوده. شايد پس از انحراف و كجفكرى، به وى ابن ابىالعوجاء گفته شده، چنانكه از جوابش معلوم مىشود علت انحراف و الحادش تعليمات درهم و برهم و متناقض حسن بصرى بوده، چنانكه پيوسته بىدينى و الحاد معلول اينگونه علل است؛ زيرا به طبيعت و فطرت اولى كسى بىدين نيست، چنانكه صحّت و سلامتى جسمى، طبيعت اوّل هر موجود زندهايست و به طبيعت اوّلى، كسى بيمار نيست. بيمارى از عوارضى است كه به علل خارج پيش مىآيد، پس چون بيمارى و انحراف مزاجى بر طبيعت زندهاى عارض شد، جاى پرسش است كه چرا عارض شده، و بايد در جواب اين پرسش از علل آن جستجو نمود. پرسش از علت و پيش آمدن كلمۀ چرا؟ در چيزهايى است كه بر خلاف طبيعت و ساختمان هر موجودى است؛ مثلاً هيچگاه پرسيده نمىشد كه چرا آب رو به نشيب مىرود. درخت نمو مىنمايد. آفتا مىدرخشد. آتش مىسوزاند. حيوان نَفَس مىكشد. مزاجِ شخص، سالم است. اين كس دين دارد. راست مىگويد. توليد مىنمايد و به اولاد خود محبت دارد، ولى عكس اين مطالب جاى پرسش از علت و پيش آمدن كلمۀ «چرا» است، پس بىدينى و الحاد، مثل عموم انحرافهاى جسمى و اخلاقى، از عوارضى است كه در نفوس مستعدّى به واسطۀ عللى پيش مىآيد؛ يكى از علل، تعاليم پيچيده و گيجكنندهاى است كه فطرت را از تشخيص صحيح باز دارد. ديگر، اوهام و خرافاتى است كه رنگ دين