49علوم صحيح را از منابع ايمان آبيارى كرد، و راستى پيامبران را ثابت داشت و پايۀ دعوت آنها را استوار ساخت و آغاز و انجام جهان و سرّ وجود انسان را آشكار نمود؛ تا اينجا در پرتو آيات قرآن حكيم، تا حدّى با اساس و بنيان و نتايج و مقاصد خانۀ خدا آشنا شديم و رموز و تركيب سنگ و گل ساختمان آن را در شعاع آيات وحى، تجزيه و تحليل نموديم، اينك در نظر روشنبينان، اين خانه، قبۀ نورانى است كه اشعۀ هدايت خلق و ارادۀ حق از آن مىدرخشد.
حديثى هم دربارۀ اساس و اسرار اين خانه ذكر مىنماييم آنگاه با توفيق خداوند با هم آمادۀ حركت مىشويم، خصوصيت حديث مورد نظر اين است كه خانۀ خدا را از دو نظرِ مختلف نشان مىدهد؛ نخست از نظر اين است كه خانۀ خدا را از دو نظرِ مختلف نشان مىدهد؛ نخست از نظر يك فرد ملحد مادى منحرف، آنگاه از نظر حقبين و چشم نافذ يك شخصيت بصير الهى و حكيم نفسانى.
در كافى و ديگر كتب معتبر به سلسله روايت خود از عيسى بن يونس نقل مىنمايد كه گويد:
كَانَ ابْنُ أَبِى الْعَوْجَاءِ مِنْ تَلَامِذَۀِ الْحَسَنِ الْبَصْرِىِّ فَانْحَرَفَ عَنِ التَّوْحِيدِ فَقِيلَ لَهُ تَرَكْتَ مَذْهَبَ صَاحِبِكَ وَ دَخَلْتَ فِيمَا لَا أَصْلَ لَهُ وَ لَا حَقِيقَۀَ فَقَالَ إِنَّ صَاحِبِى كَانَ مِخْلَطاً كَانَ يَقُولُ طَوْراً بِالْقَدَرِ وَ طَوْراً بِالْجَبْرِ وَ وَ مَا أَعْلَمُهُ اعْتَقَدَ مَذْهَباً دَامَ عَلَيْه
ابن ابىالعوجاء از شاگردان حسن بصرى بود. پس، از توحيد منحرف شد. به وى گفته شد: مذهب رفيق خود را ترك كردى و وارد چيزى شدى كه پايه و حقيقتى ندارد؟ گفت: : رفيق من فكرش مشوّش بود، گاهى از «قَدَر» طرفدارى مىنمود گاه از «جبر» (قضا) ،