34دستور مىدهد، او زنى چابك، زيبا و با وقار بود. هاشم از حال او جويا شد كه دوشيزه است يا همسر دارد؟ گفتند:
«دوشيزه است ولى به دليل شخصيت و جايگاهش به همسرى مردان تن ندهد، مگر آنكه او را آزاد بگذارند و خود صاحب اختيار امور خويش باشد.»
هاشم از او خواستگارى كرد، آن زن (سلمى) كه شرافت و شخصيت هاشم را مىدانست، پذيرفت و از آنها فرزندى پديد آمد به نام «شيبه» كه در سرش سفيدى داشت.
هاشم در يكى از سفرهاى شام درگذشت و در غزه به خاك سپرده شد و شيبه تحت سرپرستى مادر و دايىهاى خود بود تا اينكه «ثابت» خبر او را به عمويش «مطلب» داد و مطلب براى گرفتن شيبه نزد سلمى رفت كه وى در آغاز امتناع ورزيد و بالأخره راضى شد؛ مطلب شيبه را به مكّه آورد.
قريش گفتند: «اين غلامِ مطلب است».
مطّلب گفت: «واى بر شما او فرزند برادر من (شيبه) پسر عمرو (هاشم) است» و از آن پس «شيبه» به عبدالمطلب شهرت يافت. مطلب راهى يمن شد و در آنجا وفات كرد.
سپس عبدالمطلب پسر هاشم خدمت به حاجيان را به عهده گرفت و همواره به آنان غذا مىرساند و در ظرفهايى از پوست (مَشْك) در مكّه آب مىداد و چون چاه زمزم را حفر كرد و آب فراهم گرديد، آب آن را در اختيار زائران قرار مىداد. بدينسان او نخستين كسى است كه زمزم را حفر كرد. 1
عبدالمطّلب از زمزم آب حمل مىكرد و به عرفات مىبرد و حاجيان را سيراب مىكرد و خاطرههايى با شكوه تجديد مىشد: خاطرۀ پيامبر خدا، اسماعيل عليه السلام ، آن روز كه پدرش ابراهيم عليه السلام در فلات خشك و سوزان مكّه با اندكى آب و غذا او را به امر خدا، رها ساخت و دربارۀ آنان دعا كرد و آن دعا به اجابت رسيد، آب زمزم از زير قدم اسماعيل جوشيد! و اين نويد دلگرم كننده براى او و مادرش بود.
آرى پس از سالها كه از زمزم اثرى نمانده بود، عبدالمطّلب آن را به تنهايى دوباره