52يا بر مزار امامى از ائمه يا پيامبرى از انبيا حاضر مىشود،
يا بوسه بر آستان پاك پيشواى شهيدى مى زند، و «سلام» مىدهد،
يا به ادب و احترام، در پيش روى مرقد معصومين و صالحين و صديقين و شهدا مىايستد، به ياد گذشتۀ فرهنگى و ميراث فكرى و ريشههاى معنوى خويش مىافتد و اهل صلاح و سداد مىشود.
همچنانكه انتساب به يك پدر خوشنام و نياكانِ شريف، انسان را از غلطيدن در دامان بدنامى و هتّاكى و هرزگى، تا حدودى نگه مىدارد و عامل كنترل حركات و رفتار است، انتساب به دودمان پيامبر و اهلبيت عصمت و شهيدان راه خدا نيز چنين نقشى دارد.
مگر نه اينكه از خانوادۀ شهدا، توقعى و انتظارى بيش از ديگران است؟
مگر نه اينكه از ذريۀ پيامبر، چشمداشتِ ديگرى است؟
مگر نه اينكه به خانوادۀ يك عالم مذهبى و پيشواى دينى، به چشم ديگرى مىنگرند و توقع ديگرى دارند؟!..
خود اين پيوندها و نسبتها و رابطهها، انسان را در بسترى از نيكى و عفاف و تعهّد قرار مىدهد.
خويشاوندىها، همهاش، نسبى و سببى نيست.
خويشاوندى فكرى و فرهنگى هم مهم است.
پيامبر و على(ع) پدرانِ اين امتاند. شيعه، فرزندان فكرى ائمهاند. هر مسلمان، خويشاوندى معنوى با اهلبيت پيامبر و اولياى دين دارد.
حال، زائرى كه به زيارت امامى از ائمه مىرود، اين «صلۀ رحم» و تجديد ديدار با يك خويشاوند معنوى و با نياكان مكتبى است.
زائر، مدعى است كه به خاندان پيامبر، عشق مىورزد، با آنان رابطه و آشنايى دارد، از آنان است، با آنان است، آنان را مىشناسد، با آنان همريشه و همخانواده است، اهل يك مملكت و آبادى و خاك و خونند.
نشانۀ اين پيوند هم، همين «زيارت» است.