53چرا جاى ديگر نرفت؟.. چرا كار ديگر نكرد؟.. چرا دل را برداشت و به «عتبه بوسى» يك امام آمد؟ آيا اين نشانۀ ريشه در يك «آب» داشتن نيست؟ اين نشانۀ همخانه و همخوشه و همريشه و همخون بودن نيست؟.. چرا.
گر بركنم دل از تو و مهر از تو بگسلم
با اين حال، آنكه عشق و محبت اولياى خدا را در سينه دارد،
آنكه از ديگران گسسته و به ائمه پيوسته است،
آنكه «زيارت» را، شاهد صدقى بر ارادت خويش به پاكان مىداند،
آنكه خود را مرتبط با دودمان طهارت و عصمت مىشناسد،
آنكه خود را با «معصومين» همخانواده مىبيند،
آيا سزاست كه ناپاك باشد و تبهكار؟
آيا پذيرفتنى است كه نسبت به اهلبيتِ تقوا و پاكى، «ناخلف» باشد؟
آيا شرمندگى ندارد كه در ارتباط با صالحان باشد و «ناصالح» باشد؟
اين است كه «زيارت»، يادآورى پيوندهاى معنوى و خويشاوندى فكرى و فرهنگى يك «مؤمن»، با اولياى خدا و پيشوايان دينى خود است و سازنده است، چرا كه «يادآور» است.
و بسيارى از «تقوا»ها در سايۀ «تذكر»ها پديد مىآيد.
در زيارتنامهها هم جزء درخواستها، تداوم اين رابطه و تكرار اين ديدار و تقويت اين پيوند در دنيا و آخرت، مىباشد. بهعنوان نمونه، زائر امامرضا(ع) از خداوند در لحظۀ وداع آن حضرت چنين مىطلبد:
«خدايا... اين را آخرين بار، از زيارت من، از قبر فرزند پيامبر و حجت خودت، قرار مده!
خدايا... ميان من و او در بهشت، جمع كن،