299خداوند به بعضى از عابدان بنىاسرائيل، كه ذرهاى غرور و خودپسندى از عبادتهايشان، به دل راه داده بود وحى نمود كه عبادت و زهدت، چندان كارساز نيست كه براى خود و راحتى و مقام خويش چنان كردهاى. آيا با دوستِ من دوستى كردهاى؟ با دشمنى از دشمنانم دشمنى كردهاى؟... 1
جز با داشتن قلبى سرشار از عشق به نيكان و كينه از ظالمان، ايمان انسان كامل نيست. اين خصلت مردان خدا و «اولياءالله» بوده كه محبت خداييان را به دل داشته و از ابليسيان نفرت قلبى داشتهاند و آن را ابراز هم مىكردهاند. بدون اين حالت، نه ايمان كامل است، نه معرفت به خدا و راه او، شناختى صحيح و مطلوب!
باز هم از كلام معصومين: شاهد بياوريم:
امامباقر(ع) به «ابوحمزۀ ثمالى» فرمود: كسى خدا را مىپرستد كه او را بشناسد. و آنكه بدون خداشناسى، عبادت كند، گويا گمراهانه غيرخدا را مىپرستد. پرسيدم: «معرفتِ خدا» چيست؟ فرمود: تصديق به خدا، و تصديق به رسالت محمد9، در مورد موالات على(ع) و او را امام دانستن و امامت ائمۀ پس از او را پذيرفتن و به درگاه خدا از دشمنانشان برائت جستن.
ابوحمزه از امام مىپرسد: چه كارى است كه اگر انجام دهم، ايمانم به كمال حقيقى مىرسد؟ فرمود: با دوستان خدا دوستى كن و با دشمنانش دشمنى كن و همانگونه كه فرمانِ خداست، با «راستان» باشى... 2
پس، ايمان كامل، در سايۀ «ولايت» با صالحان است كه نمونۀ اعلا و برجستۀ آنان هم، ائمه مىباشند.
نكتۀ ديگرى كه از زبان رسولخدا نقل شده اين است كه همين ولايت، جز با «برائت» پذيرفته نيست. هركس بيزارى از دشمنان عترت پيامبر ندارد، در ولايت و دوستىاش بايد شك كرد.