27عاشق، آنچه ارزشمند است، محبوب و ديدار او و هر چيزى است كه منتسب به اوست.
برادرانه بيا قسمتى كنيم رقيب جهان
وهرچه در آناست از تو، يار ازمن
اين يك طرف قضيه است، كه محبت، انسان را به زيارت وا مىدارد.
سوى ديگر قضيه آن است كه «زيارت»، محبت و شناخت مىآورد و از آن جهت، عاملى سازنده و تربيت كننده است.
«زيارت»، زمينهساز معرفت و محبت
گفتيم كه معرفت و عشق، پاى را به رفتن مىگشايد و «دوستى» به «ديدار» مىانجامد.
گاهى جريان، بر عكس اين است.
يعنى «ديدن»، «دوست داشتن» را بهدنبال دارد و ديدار، عشق مىآفريند و «زيارت» سببِ حصول معرفت مىگردد.
وقتى كه ديدار، بذر عشق بپاشد، «ملاقات»، «محبت» مىآورد و نزديك شدن جسم، نزديك شدن روح را بهدنبال دارد و از قرب مادّى مىتوان به قرب معنوى رسيد و از رفتن به خانهاى محبت صاحبخانه را مىتوان به دل گرفت.
چه بسيار پيوندها و عشقها كه مولود يك برخورد بوده است. چه بسيار محبّتها و انسها و الفتها، كه در سايۀ حضور و ديدار فراهم شده است.
يعنى گاهى موتور محرّك انسان در ديدار و زيارت، شناخت و علاقه و انس قلبى است، - كه در فصل پيش، مفصل از آن ياد كرديم - گاهى اگر از اين بُعد، ضعيف باشد، زيارت و ديدار، باعث روشن شدن موتور مىشود و ملاقات حضورى، «استارت» محبت باطنى مىگردد. چرا كه از نزديك، جمال معنى را مىبيند و به مشاهدۀ ارزشهاى متعالى مىرسد و علاقمند مىشود. همچنان كه موتور اتومبيل، ماشين و چرخها را به حركت وا مىدارد، ولى هنگامى كه به خاطر نقص فنى و يا يخزدگى و ضعف باطرى و خفگى موتور، ماشين روشن نشود. هُل دادن به ماشين و حركتِ چرخها، موتور را هم روشن مىكند.