36
دهكدهاى رها در كوير سوزان حجاز
از باب جبرئيل بيرون مىآيم، با ذهنى خسته از نامردمىها و آشفته از بىمهرىهاى ديوارهاى فرسودۀ اين ديار. احساس درونى مرا به چرخش وامىدارد، گردش برمنظومۀ هستى اين شهر. گام برمىدارم و راه را از سوى بابالنسا آغاز مىكنم. كوچههاى خاك خوردۀ مدينه با بوى وجودى پيامبر در آميخته و چون سينهريزى بر ديوارهاى گِلى ريخته است. هنوز صداى گامهاى او در پيچ اين كوچهها شنيده مىشود. ندايى ملايم و رسا، آسمانى و والا. زمين در زير پاى محمد صلى الله عليه و آله آرام مىگيرد و سنگينى وجودش را بر چشم مىسايد. مدينه بر پشتۀ خويش بهترين بندگان خداوند را كشيده و فريادهاى شادى و غم مردمان را شنيده است. مدينه دهكدهاى رها در كوير سوزان عربستان، چگونه مىشود كه تاريخ را مىنگارد و افتخار حكمرانى آخرين رسول را گردن مىنهد؟ تنها واژهاى كه ذهن را در مىيابد «انتخاب» است؛ برگزيدن يك راه و آن ميزبانى رسول رنج كشيده و تنها شده در كوههاى مكه است. افتخار همراهى و هميارى با حبيب خدا و همپيمانى با پيامبر خدا. و اين همان هنگامه است كه از يثرب جا مانده در شنهاى روان بيابان و گرفتار در جنجال قوميتى زخم خورده از فتنۀ يهوديان. غرورى برمىخيزد «مدينةالنبى» نام. شهر پيامبر. جايگاه نزول بيشتر قرآن و مردمانش «انصار» نام مىگيرند ليك همين باور را چه مىشود كه پس از او،