35نماز مىايستد. ديوارهاى خانه نيز بر او اقتدا مىكنند، تا درزهاى ترك خورده با مرهم نام زيباى او التيام يابند و خانۀ فاطمه عليها السلام گذرگاه اسلام و پل ميان كتاب خدا و عترت پيامبر، تفسير قرآن و هنگامۀ ايمان درياى مواج فتنه و آشوبهاى روزگار. هنوز خانۀ فاطمه زنده است و با رهگذران خويش درد دل دارد و بر رنجهاى اين وادى گواهى مىدهد، دستاس بر حركت و جنبش خود اصرار مىورزد و چاه آب برگوارايىاش همت مىكند، مرغان بر دامن سرور زنان جهان مىنشينند و دانۀ عشق و محبّت برمىچينند، آنگاه كه مدينه آنان را همراه نمىشود و كوچههاى تنگ و تاريكش راه را بر اين چهار عصارۀ هستى، روشن نمىسازد.
گوشها نمىشنوند و كوبهها بر تن ضخيم درهاى اين شهر به صدا در نمىآيند. گويى شهر خفته است و غربت دختر پيامبرش را نمىبيند و نالههاى او را بر خاك تفتيده و ديار غم زده از عروج محمد صلى الله عليه و آله نمىشنود. ديدهها فراموش كردهاند مهربانى حضرت رسول با اهل آل عبا و گوشها نمىكوبند صداى رساى نبىّ خود را كه «من از شما مزدى نمىخواهم جز محبّت خاندانم...!» و ذهنها به ياد نمىآورند كه شرط قبولى رنجهاى رسالت پيامبر چه بود...!؟ مدينه در خواب غلتيده و نيكترين مردمانش در كوچههاى ترك خوردهاش فرياد دارند، ليك چه سود كه شهر خود را در چرت فرو برده است...!