67ديدم كه در منقارش پارهاى نان بود،پرواز مىكرد.به دنبال آن پرنده روانه شدم،ديدم بر بالاى مرد پيرى كه دست بسته بود نشست.آن مرغ نان را با منقار خود پاره پاره كرده و به دهان پيرمرد مىگذاشت.بعد پرواز كرده، آب در منقارش آورده و به دهان پيرمرد مىريخت..
من نزديك رفتم و دست و پاى پيرمرد را باز كردم و از او پرسيدم:
كيستى،واين چه وضعى است؟ گفت:من به حج مىرفتم و عزم زيارت بيت اللّٰه را داشتم.در راه دزدان بر سرم ريخته و همه چيزم را گرفتند و به طنابى بستند و در اين جا مرا با اين حال رها كرده و رفتند.
من چند روز صبر كردم،بعد ناليدم و گفتم:اى اجابت كنندۀ دعاى مضطرين! من در اضطرارم بر من رحمت كن و يارى نما.دعايم مستجاب شد و خداوند اين پرنده را مأمور فرمود كه نان و آب مرا بياورد.
مالك گويد:من آن پيرمرد را به همراهى خود به حج بردم. 1
توكل واقعى
سالى حاتم اصم عازم بيت اللّٰه الحرام شد.او داراى زن و فرزند بوده ولى به جاى اين كه نفقه آنان را بدهد،به سفر حج رفت.او مىبايست حتماً اين را در نظر مىگرفت كه سفر او زمانى درست است كه قبلاً امكانات مادى و رفاهى براى خانوادۀ خود فراهم مىكرد و نيازهاى آنان را برآورده مىساخت،بعد به مكه مىرفت.
حاتم آن گه كه كرد عزم حرم