56همسايه رفتم و از آن غذا كه پخته بود،اندكى طلب كردم.همسايه اشك چشمش جارى شد و گفت:چند شبانه روز بود كه كودكان من چيزى نخورده بودند و از بىقوتى،قدرت گفتار نداشتند.امروز در خرابهاى مردارى يافتم،به ناچار قطعهاى از گوشت آن را جدا كردم و با آن طعام پختم.آن گوشت اگر بر ما حلال باشد،بر شما حرام است.
دلم از رنج بينوايى همسايهام سخت به درد آمد،به خانه بازگشتم.آن سيصد دينار كه براى خرج راه حج آماده كرده بودم،برداشتم و به وى دادم و گفتم:اين را نفقۀ فرزندان خود كن.
آن وقت دريافتم چگونه حج على از شهر بيرون نرفته قبول افتاده و به خاطر نيت پاك وى حج سفر كنندگان نيز قبول گشته است. 1
سينۀ مؤمن حرم خداست
نقل است كه سيدى بود كه او را ناصرى مىگفتند،قصد حج كرد.چون به بغداد رسيد به زيارت جنيد رفت و سلام كرد.جنيد پرسيد كه سيد از كجاست؟ گفت:از گيلان.جنيد پرسيد:از فرزندان كيستى؟
گفت:از فرزندان امير المؤمنين على بن ابي طالب عليه السلام.
جنيد گفت:پدر تو دو شمشير مىزد:يكى با كافران و يكى با نفس.
اى سيد تو كه فرزند اويى! از اين دو،كدام كار انجام مىدهى؟
سيد چون اين را شنيد،بسيار گريست و پيش جنيد غلطيد و گفت:اى شيخ! حج من بود،مرا به خداى راه نماى.
گفت:اين سينۀ تو حرم خاص خداى است،تا توانى هيچ نامحرمى را