57در حرم خاص خدا راه مده. 1
فاش مىگويم از گفتۀ خود دلشادم
دست و زبانى آلوده
روز بهان بقلى شيرازى در عرفات ايستاده بود.وقت دعا،خلق دست برداشته بودند و دعا مىكردند و حاجت مىطلبيدند.
جوانى را ديد خاموش بود،شخصى بر او رفت و گفت:اى جوان! زمان اجابت است.مكانى مكرّم است و زمانى معظّم.چرا دعايى نمىكنى و حاجتى نمىطلبى و دستى بر نمىدارى؟
گفت:اى عزيز! چه كنم،اگر زبان است،آلوده است از غيبت و اگر دست است در معصيت.دست و زبانى ندارم كه شايستۀ آن باشد كه حاجتى طلبم يا به دعايى بردارم.مرا روى خواستن و طلب كردن و گفتن نيست.اگر تو را هست،بگو و بخواه. 2
تا خانۀ دوست
ذوالنون مصرى در باديه،عاشقى را ديد كه با پاى پياده راه را طى مىكرد و خوش مىرفت.