54دست به دعا برداشتم و گفتم:پروردگارا! ما را در پند گيرى از اين ماجرا يارى فرما. 1
مركب صبر
از ابراهيم ادهم حكايت شده است كه سالى پياده براى حج مىرفت.
ناگاه عربى سوار بر شتر به او رسيد و گفت:اى شيخ! كجا مىروى؟ ابراهيم گفت:به زيارت بيت خدا مىروم.با تعجب گفت:مىبينم تو پياده هستى، راه به اين دور و درازى را چطور خواهى رفت؟ گفت:مرا مركب هاست.
پرسيد:كجا و كوست آن مركب ها؟
گفت:«وقت نزول بلا بر مركب صبر سوار مىشوم.وقت نعمت بر مركب شكر سوار مىشوم.در وقت نزول قضا بر مركب رضا سوار مىشوم.هر گاه نفس من مرا بر چيزى ترغيب نمايد،من يقين مىكنم بقيۀ عمرم خيلى كم مانده،از وى اعراض مىكنم».
اعرابى گفت:در اين صورت تو سوارهاى و من پياده سير و سياحت مىكنم؛هنيئاً لأرباب النعيم نعيمهم. 2
از دنيا بريده
شخصى متمكن و دولتمند به مكه رفت و مجاورت اختيار نمود و مدت متمادى در آن جا مسكن گرفت.سالى همشهريان او به حج آمدند.
در ملاقات به او گفتند:هيچ آرزو نمىكنى كه به وطن خود برگردى و املاك خود را ببينى؟ در جواب گفت:چه اميد باز آمدن است به دنيا،