36كرده، سپس خلال را به زمين انداختم، صاحب حصير حاضر نبود كه از او حلاليت بطلبم، از مسئله غافل ماندم تا از دنيا رفتم، اكنون ناراحت آن خلال هستم، از آن خرما فروش جهت من رضايت بگير تا با رضايت او از رنج و سوز رهايى يابم.
او لايق ديدار حجت خدا نيست
در كتاب الواعظ نوشتۀ عالم بافضيلت حاج شيخ محمّد على ربانى اصفهانى كه در چند جلد تدوين شده و محصولى از آيات قرآن و روايات است، خواندم :
دو نفر تصميم قطعى گرفتند خود را براى ديدن ولىّ زمان امام دوازدهم آماده كنند، به تزكيۀ نفس مشغول شدند، چون در خود لياقت زيارت آن جناب را يافتند به مكه شتافتند، يكى از آنان به وقت طواف به محضر مقدس ولى امر رسيد، عرضه داشت : اگر اجازه بفرماييد دوستم نيز خدمت شما برسد، حضرت فرمود : او لايق ديدار من نيست ؛ زيرا در راه سفر به مكه به زمين گندمزارى رسيديد، او يك دانه گندم از خوشه چيد براى اين كه ببيند گندم رسيده يا هنوز خام است، پس از بررسى كردن، آن يك دانه گندم را به همان زمين انداخت، كسى كه بدون اذن صاحب مال به مال دستدرازى كند لايق ديدار حجت خدا نيست ! !
ناراحتى به خاطر يك دانۀ گندم
دو نفر از عباد حضرت حق با يكديگر پيمان بستند هر يك زودتر از دنيا رفت، خبرى از عالم برزخ در عالم خواب به دوست خود بدهد. يكى