35
حلاليت به خاطر خراش كتاب
شبى در مجلس فرزند بزرگوار محدث قمى صاحب «سفينة البحار» و«مفاتيح الجنان» بودم، مىفرمودند :
روزى كه پدرم از دنيا رفت و او را در كنار مرقد مطهر مولاى متقيان اميرالمؤمنين عليه السلام دفن كرديم، شب آن روز برادرم پدر را در خواب ديد كه فرمود : يك جلد از كتاب « بحار الأنوار » مجلسى متعلق به فلان عالم پيش من امانت بود، آن را به صاحبش ندادهام، هر چه سريعتر آن را به مالكش بدهيد، صبح آن شب در حالى كه كتاب را براى تحويل به صاحبش مىبرديم، كنار در خانه كتاب از دست ما روى زمين افتاد، آن را برداشته و گرد و غبار از روى جلدش زدوده سپس به صاحبش برگردانديم، شب آن روز پدر بزرگوار در عالم خواب به ما فرمودند :
امروز « بحار الأنوار » از دست شما افتاد و بر جلد آن خراش وارد شد، روزى كه من آن را به امانت گرفتم جلد آن سالم بود، مسئلۀ خراش روى جلد را حتماً از صاحب آن حلاليت بطلبيد ! ! 1
ناراحتى از يك خلال دندان
يكى از عبّاد شهر كربلا، پس از انتقال به عالم برزخ، به خواب دوستش آمد و به او گفت :
روزى از يك مهمانى برمىگشتم، ذرهاى از غذا در لابه لاى دندانم مرا رنج مىداد، از حصير خرما فروشى كه روى سكوى درب صحن امام حسين عليه السلام جاى داشت به اندازۀ يك خلال برداشتم، دندان خود را پاك