20نتافت، و پس از آن كه بهمراه مالك خود به حج رفت آزادى خود را بازيافت ليكن تا مدتى به عنوان نوكر جيره بگير ارباب سابق خود، به وى خدمت كرد و بهمراه او به الجزائر بازگشت، و آنگاه انديشۀ فرار و بازگشت به زادگاهش در مخيلهاش زنده شد و توانست خود را در كشتى كه به سوى استانبول مىرفت جا دهد و پيش از بازگشت نامهاى از كنسول انگليس در الجزائر براى همتاى خود در بندر ازمير بنام مستر رى، كه در آن سفارش كمك به ژوزف براى بازگشت به موطنش شده بود بدست آورد، ژوزف در ازمير و پيش از آن كه با كشتى به موطنش بازگردد، بار ديگر عشق به الجزائر و زندگى در ميان مسلمانان در او زنده شد و اين شعله نزديك بود او را از سفر بازدارد ليكن در نهايت امر بر خود غلبه نمود و مسيحيت و موطنش را ترجيح داده و به وسيلۀ يك كشتى فرانسوى عازم لگهورن در ايتاليا گرديد.
مخارج اين مسافرت را مستر ايليوت تاجر انگليسى مقيم ازمير پرداخته بود. ژوزف به محض ورود به سرزمين مسيحيت، سجدۀ شكر بجاى آورد واز اين كه عاقبت و پس از سالها مرارت و رنج بندگى، او را به موطنش بازگردانده بسيار شادمان بود، وى سپس به انگلستان بازگشت.
ژوزف در سفرنامۀ خود به تفصيل دربارۀ مكه، مسجدالحرام، كعبه، مناسك حج و جز اينها سخن گفته است، او مىگويد:
«هنگامى كه به مكه رسيديم راهنما در پيشاپيش، ما را از ميان خيابان بزرگى كه در وسط شهر قرار داشت به سوى معبد ( \ مسجدالحرام) هدايت كرد و پس از آن كه اثاثيۀ خود را كنارى نهاديم، راهنما ما را به بركۀ آبى رساند تا وضو سازيم، و پس از آن به سوى حرم رفته و كفشهاى خود را از پاى درآورده و به كفشدار سپرديم و آنگاه از بابالسلام وارد مسجد شديم و هنوز چند قدم طى نكرده بوديم كه راهنما ما را ايستاند و شروع به