25خاطرات «طواف» و «تقصيرم»«رمى» ارباب زور و تزويرم
«عرفه» غرقه در نياز و ثناعيد قربان و روز سرخ «منا»
همه در اشك غوطهور گشته استكه دگر آخر سفر گشته است
غرقه در افتخار و نور و غرورباز مىگردم از زيارت نور
تا كيم عشق همسفر گردديا دلم راهى سفر گردد
تا بدان روز مست بارانمراهب معبد بارانم
انسيه جرّاحى - بيرجند
شطى از ستاره و فانوس
مىچرخم
بر گردِ مهربانى تو
چون هالهاى، شناور و سيّال
مىگردم؛
آنجاست بىگمان
آنجا كه ردّ پاى تو ابراهيم!
چون شطى از ستاره و فانوس
خط مىكشيد
بر چشمهاى تيرۀ شيطان
بايد كه سنگها بنويسند:
پيشانىِ شكستۀ شيطان را
بايد كه سنگها بنويسند: