35را امكانات ظاهرى آنها بويژه ماشينهاى مورد استفادهشان نشان مىدهد.
يكى از نشانههاى موجود در ميان زائران شيعى - مخصوصاً در ميان زائران عرب شيعى بيشتر است - داشتن حصير براى نماز است. در دست بسيارى از آنها حصيرهايى وجود دارد كه به ظاهر براى نشستن روى آنها و جلوگيرى از كثيف شدن آنهاست اما در اصل دليل آوردن آن اين است كه در سجده از آنها استفاده شود و لذا حتى بر روى فرش نيز مىاندازند. البته در موارد معدودى ديده مىشود كه سنيان نيز از اين حصيرها استفاده مىكنند.
صبح امروز كه روز شنبه است در نماز جماعت شاهد بودم كه تعدادى از آفريقايىها تكتف نمىكنند؛ يعنى در نماز دست به سينه نمىايستند. البته در فقه مالكى اين مسأله معروف است اما خاطرم هست كه در كتاب «رحلة العياشى» كه سفرنامهاى است از قرن يازدهم هجرى از يك مغربى - و طبعاً مالكى - خواندم كه به حاجيان مالكى مذهب توصيههايى شده بود دست به سينه نماز بخوانند تا با شيعهها عوضى گرفته نشوند. به عكس، مسلمانان آفريقايى در وقت تشهد انگشت سبابه هر دو دست را به شدت تكان مىدهند در حالى كه تركهاى حنفى يا... تنها اگشت سبابه دست رات را باز كرده و يا مىبندند.
اين چند روز قدرى به مطالعۀ سفرنامۀ جلال آلاحمد كه عنوانش «خسى در ميقات» است مشغول بودم. او در اين سفرنامه با تعدادى از اعضاى خانواده خود بوده كه يكى از آنها مرحوم محدث ارموى محقق بهنام كشورمان بوده كه در سال 1358 ش. درگذشت.
محدث شوهرخواهر جلال بوده است. (جلال در سفرنامهاش نوشته است كه محدث كتاب هدايةالسبيل را كه سفرنامۀ حج فرهاد ميرزاى قاجار است با خود آورده است كه من مشغول خواندن آن هستم.) جلال با همان نثر شناخته شدهاش آگاهىهاى قابل توجهى از وضع شهر مدينه و مكه و روحيۀ زائران ايرانى و جز آنها داده است. اسم كتابش نيز از آنجاست كه پس از محرم شدن از مسجد شجره، در طى رفتن به مكه احساس مىكند كه: ديدم كه تنها «خسى» است كه به ميقات آمده است و نه «كسى» كه به ميعادى؛ و ديدم كه «وقت» ابديت است، يعنى اقيانوس زمان و «ميقات» در هر لحظه؛ و هرجا. به هر حال كتاب جلال خواندى است و بايد طى روزهاى آينده همهاش را بخوانم. به