28حفر كردند و در آن آتش قرار دادند و هر يك از مسيحيانى را كه حاضر به تغيير دين خويش نبودند،در ميان آتش مىانداختند.داستان«اصحاب اخدود»،در سورۀ بروج،براى سختىهايى كه بر آنان وارد گرديده است،آمده همانجا كه خداوند فرموده است:
قُتِلَ أَصْحٰابُ الْأُخْدُودِ* اَلنّٰارِ ذٰاتِ الْوَقُودِ... 1.
مردم نجران رو به سوى«نجاشى»در حبشه آوردند و از او يارى طلبيدند،نجاشى كه بر دين مسيحيت بود،لشكر خود را به فرماندهى«أرياط»به سوى آنان گسيل نمود،كه در ميان آنان افسرى بنام«ابرهه الاشرم»بود،هنگاميكه«ذونواس»از حركت آنان آگاه گرديد،با سپاهى به جنگ آنها برخاست و جنگ سختى ميان آنان درگرفت،ليكن (ابونواس) در اين جنگ شكست خورد و متوارى گرديد و از بيم آنكه در دست دشمن بيفتد،خود را در آب انداخت و غرق نمود.پس در اين هنگام حبشهاىها بر سرزمين يمن دست يافتند و«ارياط»پس از آنكه بيست سال بر يمن حكومت كرد،درگذشت،پس از او،«ابرهه»جانشين وى گرديد،او پايتخت حكومت خود را«صنعا»قرار داد؛بعد از اين«ابرهه»لشكر خود را از«صنعا»به سوى مكه آورد و در نتيجه شكست خورد و به صنعا بازگشت و پس از 43 سال حكومت،با بيمارى از پاى درآمد.پس از او فرزندش«يكسوم»،به مدّت بيست سال بر آنان حكومت نمود،كه سرتاسر حكومت او،ظلم و ستم و بيدادگرى بود.پس از او،برادرش«مسروق بن ابرهه»،جانشين وى گشت،كه ظلم و ستم او،از برادرش افزون بود.هنگاميكه«ذونواس»هلاك گرديد،اميرى از خويشاوندان او،بنام«ذويزن»(جدن) قيام كرد و برخى از قسمتهاى اين سرزمين را به تسلط خويش در آورد و مدّت هشت سال حكومت نمود.سپس حبَشىها بر او چيره گرديدند و او مجبور به خودكشى گرديد.
فرزند او«سيف»متوارى شد و به قيصر روم پناه برد و از او طلب كمك نمود.
سيف،هفت سال نزد قيصر ماند،ليكن او از كمك دريغ نمود،پس به سوى كسرى انوشيروان (پادشاه ايران) روى آورد و از او تقاضاى مساعدت كرد،كسرىٰ به او وعده