82كه زراره از امام نقل كند كه ايشان تحيّات را در تشهّد نمىپذيرد، لذا [ با خود] مىگويد: اگر فردا امام را ديدم همين پرسش را از او خواهم كرد شايد بهدور از تقيّه فتوايى به من دهد و چون فردا همين پرسش را از امام عليه السلام پرسيد و امام همان پاسخ را بدو داد و باز «تحيات» را تقرير فرمود، چنان كه پيشتر تقرير فرموده بود، زراره باز آن را حمل بر تقيه كرد و باز با خود گفت: روز بعد امام را ديدار مىكنم و بار ديگر اين پرسش را مىپرسم، شايد كه تقيه را رها كند و مرا پاسخى براساس مذهب اماميه دهد، و چون فرداى آن روز براى سومين بار و امام عليه السلام همچون پاسخ روزهاى پيش همان «تحيّات» را تقرير فرمود زراره دانست كه امام عليه السلام از ترس او تقيه را رها نخواهد كرد و لذا مىگويد:
چون از محضر ايشان رفتم به ريشش خنديدم و گفتم: او روى رستگارى نخواهد ديد. ضمير در اين سخن به كسى باز مىگردد كه به اين فتوا عمل كند و به درستى آن باور داشته باشد؛ يعنى به كسى باز مىگردد كه به لزوم تحيّات در تشهد اعتقاد داشته باشد، چنانكه در ميان مخالفان از عامّه چنين است، و بدان عمل مىكند و آن را از دين اماميه مىداند، كسى كه آن را به جاى آورَد و آن را از دين بداند هرگز رستگار نمىشود (شرح ميرداماد ، ج 1، ص 379).
به هر حال اين روايت از نظر سند و دلالت فاقد ارزش است و به هيچ رو نمىتوان بدان استشهاد كرد.
نويسندهمىگويد: ثقةالاسلامكلينى مىگويد: «هشام بن حكم و حماد اززراره نقل مىكنندكهگفتهاست: باخودگفتم: «شيخى كه از علم مناظره