64در متن حديث نيز هيچ شاهدى بر آنچه نويسنده مىخواهد بگويد، ديده نمىشود و از اميرالمؤمنين عليه السلام در محضر پيامبر خدا صلى الله عليه و آله رفتارى بى ادبانه سر نزد كه دامنِ خودِ او يا پيامبر صلى الله عليه و آله را بگيرد، و نشستن حضرت عليه السلام در ميان پيامبر صلى الله عليه و آله و عايشه به هيچ رو دلالت بر آن ندارد كه فاصلۀ ميان پيامبر و عايشه، تنگ بوده است و بدن اميرالمؤمنين به بدن پيامبر يا عايشه پيوسته بوده است، و سخن عايشه بهايى ندارد، زيرا خاستگاه اين سخن، حسادت او به اميرالمؤمنين عليه السلام بوده است و نشستن اميرالمؤمنين عليه السلام ميان او و پيامبر صلى الله عليه و آله بر وى گران آمد. سخن همين است و بس، و به حقيقت ما نمىدانيم چگونه نويسنده از اين حديث نتيجه گرفته كه از مقام پيامبر صلى الله عليه و آله كاسته شده است؟!
نويسنده حديث ديگرى را مىآورَد كه در آن اميرالمؤمنين عليه السلام نزد پيامبر آمد و جايى [براى نشستن] نيافت. پيامبر بدو اشاره فرمود كه:
اينجا؛ يعنى پشت ايشان [بنشيند] و عايشه كه رواندازى بر خود داشت پشت پيامبر ايستاده بود. على عليه السلام ميان رسول خدا و عايشه نشست.
عايشه كه خشمگين شده بود گفت: «براى سُرين خود جايى جز دامان من نيافتى؟ پيامبر خدا به خشم آمد و فرمود: اى حميرا! مرا با آزار برادرم ميازار» (كتاب سليم بن قيس، ص 179).
پاسخ به نويسنده چنين است كه اين حديث نيز همچون حديث پيش ضعيف است و هرگز دليل خدشهدار كردن مقام پيامبر صلى الله عليه و آله نيست، و آنچه در آن است سخن عايشه به اميرالمؤمنين عليه السلام است كه همچون حديث پيش از سرِ حسد زده شده است وگرنه در حديث نشانهاى