63چون پيامبر خدا صلى الله عليه و آله زينب بنت جحش را ديد از او خوشش آمد، در حالى كه زينب هنوز در اختيار غلام پيامبر بود. (تفسير طبرى ، ج 22، ص11 - 10).
ابن جوزى مىگويد: چون پيامبر صلى الله عليه و آله او را به زنىِ زيد داد زمانى نزد زيد بماند تا آنكه پيامبر خدا صلى الله عليه و آله روزى به خانۀ زيد رفت و زينب را ديد.
زينب زنى سفيد و زيبا و از كاملترين زنان قريش بود. پس مهر او در دل پيمبر افتاد و با خود گفت: «بزرگ است خدايى كه دلها را زير و رو مىكند» (زادالمسير ، ج 6، ص 209).
پس از اين همه روايات و سخنان زشت و نادرست كه خود در اين قضيه نقل كردهاند و گفتهاند، آيا نويسنده حق دارد اين اتّهام را به شيعه وارد كند كه از مقام پيامبر خدا صلى الله عليه و آله مىكاهند؟
از ديگر قضايايى كه نويسنده مىنويسد روايتى از اميرالمؤمنين عليه السلام است كه روزى نزد رسول خدا صلى الله عليه و آله رفت در حالى كه ابوبكر و عمر نيز نزد ايشان بودند. اميرالمؤمنين عليه السلام مىفرمايد: «من ميان پيامبر و عايشه نشستم. عايشه گفت: جز رانِ من و رسول خدا جايى [براى نشستن]نيافتى؟ پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: خاموش باش اى عايشه» (البرهان فى تفسير القرآن، ج 4، ص 225).
پاسخ اين بخش از سخن نويسنده آن است كه روايت سندى بسيار ضعيف دارد، زيرا - در ميان راويانش - مجموعهاى ناشناس را در خود گرد آورده است كه از جملۀ آنهاست: ابو محمّد فحام و عمويش عمر بن يحيى، اسحاق بن عبدوس و محمّد بن بهار بن عمار.