50بودن ضعيف است و استدلال بدان صحيح نيست.
با چشمپوشى از سند اين روايت بر كسى كه در آن درنگ كند پنهان نيست كه امام حسن عليه السلام مردان خاصّى را نكوهيده و آنها را چنين توصيف كرده است كه گمان مىكنند از شيعيان حضرت عليه السلام هستند، ولى در صدد قتل امام عليه السلام برآمدهاند و بار و بنۀ حضرت عليه السلام را به يغما ربودهاند و دارايىِ ايشان را به تاراج بردهاند، و اگر امام عليه السلام بر آن بود تا با معاويه بجنگد همين گروه او را مىگرفتند و به معاويه تحويل مىدادند؛ گروهى كه در نهان با معاويه نامه نگارى مىكردند و در آشكار وانمود مىكردند حضرت عليه السلام را يارى مىرسانند.
به همين سبب در پايان اين حديث سخن زيد بن وهب جهنى - راوى حديث - آمده كه به حضرت عليه السلام عرض كردم: اى فرزند رسول خدا! آيا شيعۀ خود را همچون گوسپندان بى شُبان رها مىكنى؟ امام عليه السلام پاسخ مىفرمايد: «چه كنم اى مرد جهينى؟ به خدا من از كارى آگاهم كه معتمدان الهى به من رساندهاند».
امام عليه السلام در اينجا خبر مىدهد كه به زودى اين كار به معاويه باز مىگردد كه حق و سنّت را مىميرانَد و باطل و بدعت را زنده مىگردانَد و در قلمرو او مؤمن به خوارى كشيده مىشود و تبهكار نيرومندى مىيابد.
اين سخن نويسنده پيرامون فرمايش امام زين العابدين عليه السلام به اهل كوفه: «آيا مىدانيد كه به پدرم نامه نوشتيد و او را فريفتيد و از نزد خود بدو پيمان سپرديد و در پى آن به جنگ او برخاستيد و يارى خود از او دريغ نموديد؟ با كدامين چشم به پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله خواهيد نگريست، در