31همان را در حق على بن ابى طالب مىگفته كه به هنگام يهودى بودن در حق يوشع بن نون پس از موسى عليه السلام مىگفته، و نخستين كسى به شمار است كه وجوب امامت على عليه السلام را آشكار كرد و برائت از دشمنان حضرت عليه السلام را اظهار نمود، و از همين رو مخالفان شيعه مىگويند: اصل رفض از يهوديت ستانده شده است 1.
پاسخ نوبختى اين است كه بر اين روايت نمىتوان تكيه كرد، زيرا نوبختى آن برخى افراد نادان از ياران اميرالمؤمنين عليه السلام را عالم معرفى مىكند، علاوه بر آن روايت نيز مرسل است، زيرا نوبختى كه از برجستگان سدۀ سوم به شمار مىآيد ممكن نيست از يكى از ياران اميرالمؤمنين عليه السلام روايت كند، ولى نويسنده برخلاف امانتدارىِ علمى قيد «از ياران اميرالمؤمنين» را حذف كرده تا به خواننده اين گونه القا كند كه آنها از علماى پيشين شيعه بودهاند.
هر كه كتاب فرق الشيعه را از نظر بگذراند در مىيابد كه نوبختى محتواى كتابش را از منابع ناشناخته گرفته است و براى روايات خود هيچ سند و منبعى نمىآورَد و شايد آن مرحوم اين سخن را مستقيماً از كتاب سيف بن عمر تميمى يا از كسى گرفته باشد كه اين روايت را از سيف يا كتاب او نقل كرده است، زيرا چنان كه گفتيم، اين گونه مضامين جز از سيف بن عمر نقل نمىشود.
باچشمپوشى از سنداين سخنبايد گفت كه احاديث صحيح روايت شده از طريق شيعه و تسنّن به هيچ رو دلالتى بر مضامين آن ندارد.