228سند آن نام موسى بن مصعب ديده مىشود كه در كتب رجال مهمل است.
با چشمپوشى از سند اين روايت، خود روايت صحيح نيست، زيرا قطعاً بسيارى از خانهها هست كه فرد اصيلى در آن يافت نمىشود و حال آنكه اين روايت تصريح مىكند كه هيچ خاندانى از فردى اصيل تهى نيست.
نويسنده از قول سيد نعمت اللّٰه جزائرى، عمر را چنين مخدوش مىكند: «عمر در دُبر خود گونهاى بيمارى داشت كه جز با آبِ مرد آرام نمىگرفت» (الانوار النعمانية، ج 1، ص 63).
پاسخ به نويسنده چنين است كه سيد نعمت اللّٰه جزائرى رحمه الله اين سخن را نگفته است، بلكه سخن علماى سنّى در كتابهايشان را يادآورى كرده است. او مىگويد: دربارۀ رفتار نيكوى عمر، دوستداران و پيروان او سخنانى پيرامون او آوردهاند كه دشمنانش هم به زبان نياوردهاند. يكى از اين سخنان را صاحب كتاب استيعاب آورده است...
تا آنجا كه مىگويد: «يكى از اين سخنان گفتۀ محقّق جلالالدين سيوطى در حواشى قاموس هنگام تصحيح كلمۀ «اُبْنَه» است. او در اينجا مىگويد: «اين بيمارى در ميان گروهى از مردم جاهلى از جملۀ سرور ما عمر شيوع داشته است». زشتتر از او سخن فاضل بن اثير است كه اين هر دو از علماى اهل سنّتاند. ابن اثير مىگويد: «رافضيان مدعىاند كه عمر مأبون بوده است، اين سخن دروغ است، بلكه او از گونهاى بيمارى رنج مىبرد كه دارويش آب مردان بود»، و ديگر سخنان