229ناپسندى كه گفتنش بر ما زيبنده نيست» (الانوار النعمانيه ، ج 1، ص 63).
شگفت از امانتدارى نويسنده كه اين سخن را به سيّد جزائرى نسبت مىدهد در حالى كه او تنها ناقل كلام بوده است نه كمتر نه بيشتر و من نمىدانم چرا نويسنده اين سخن را ناخوش مىدارد با آنكه ظاهر عبارت اوّل، كه از سيوطى نقل شده، حاكى از آن است كه اين كار در دوران جاهلى بوده است و مردم آن روزگار هر كار زشت و ناپسندى را انجام مىدادهاند، و اهل سنّت نگفتهاند: «عمر بن خطاب به روزگار جاهلى از پارهاى كارها دورى مىگزيده است» و از همين رو در كتابهاى خود روايت كردهاند كه عمر در دوران جاهلى بت مىپرستيد و باده مىگسارْد و دختران را زنده بهگور مىكرد و به كارهايى از اين دست مىپرداخت، و هرگز از نقل اين زشتكاريها اشكالى بر او نمىگرفتند، زيرا اسلام، افعال پيش از ظهور خود را مىزدايد.
نويسنده باز دو خليفه را خدشهدار مىكند و روايتى را از كلينى مىآورَد كه از امام باقر عليه السلام باز مىگويد: «شيخين ابوبكر و عمر بدون توبه دنيا را ترك كردند و از آنچه در حق اميرالمؤمنين عليه السلام كردند سخنى به ميان نياوردند. نفرين خدا و فرشتگان و همۀ مردم بر آن دو باد» (روضۀ كافى، ج 8، ص 246).
پاسخ نويسنده اين است كه حديث پيشگفته سندى ضعيف دارد و كلينى رحمه الله آن را بدون واسطه از حنّان روايت كرده است. كلينى حنّان را درك نكرده، زيرا حنّان از ياران امام باقر و صادق و كاظم عليهم السلام بوده و