22نخستين ابزار كار اجتهاد است و كسى كه نتواند حديث معتبر را از حديث غير معتبر جدا كند چگونه خواهد توانست احكام شرعى را از ميان احاديث روايت شده استنباط كند؟
4 - نويسنده در همۀ نتيجه گيريهاى خود تنها به پارهاى احاديث نظر داشته است و نتايج خود را بر آنها مترتّب كرده است و هيچ نگاهى به احاديث مخالف نيفكنده است و هرگز نكوشيده آنها را كنار هم گرد آورَد يا يكى را بر ديگرى ترجيح دهد، در حالى كه جمع ميان احاديث يا ترجيح برخى از آنها بر برخى ديگر از مهمترين ابزار در استنباط است كه يك فقيه از شناخت آن بى نياز نيست و يك استنباط يا استدلال چگونه مىتواند با چشمپوشى از آن صحيح باشد؟
5 - نويسنده دچار خطاهاى بسيار زيادى شده كه يك فقيه مجتهد مرتكب آنها نمىشود، از آن جمله است: در صفحۀ 10 كه نام كتاب كشى را معرفة اخبارالرجال آورده در حالى كه نام صحيح آن اختيار معرفةالرجال است، و در صفحۀ 13 كتاب جامع الرواة را به مقدّساردبيلى نسبت مىدهد در حالى كه اين كتاب از آنِ محمّد بن على اردبيلى حائرى است، و باز در صفحۀ 13 در ميان منابعى كه از عبدالله بن سبأ سخن به ميان آورده التحرير للطاووسى آورده در حالى كه صحيح آن التحرير الطاووسى از شيخ حسن بن شهيد ثانى صاحب المعالم است، و در صفحۀ 13 از خوانندگان كتابش مىخواهد تا به كتابهايى از جمله حلّ الاشكال از سيد احمد بن طاووس مراجعه كنند در حالى كه در اين روزگاران چنين كتابى وجود ندارد. در صفحات 49 و 79 ابن ابى يعفور را با الف ولام «ابن ابى اليعفور» آورده است.