203اگر چه ميرزاى نورى رحمه الله تمام تلاش خود را به كار گرفته تا در كتاب خود با عنوان فصل الخطاب ، در مقدّمۀ سوم، صفحۀ 25، شمار اين گروه را فزونى دهد، ولى باز تعداد اين گروه از سى تن تجاوز نمىكند، بگذريم كه نسبت دادن اين اعتقاد به بسيارى از ايشان دور از صحّت است، زيرا او اعتقاد به تحريف را به كسانى نسبت داده كه همچون شيخ مفيد و جز او قائل به نفى تحريفاند، چنانكه اين اعتقاد را به كسانى نسبت داده كه اصلاً شناخته نيستند و يا كسانى كه اين سخن از ايشان ثابت نشده است.
شگفت اينكه نويسنده از ميرزاى نورى اعتقاد او به تحريف قرآن را نقل مىكند، ولى دلايل ايشان قدس سره را در اثبات تحريف تورات و انجيل در صفحات 35 و 36 ناديده مىگيرد و نمىدانم چرا نويسنده اين صفحات را نديده است و اعتقاد به تحريف نشدن كتب آسمانى را به همه علماى شيعى نسبت داده كه همگى اعتقادى خلاف آن دارند.
اين در حالى است كه بخارى تصريح مىكند كه تحريف همۀ كتب آسمانى در محدودۀ معانى و تأويل است نه در الفاظ و واژهها. او در كتاب توحيد باب «بَلْ هُوَ قُرْآنٌ مَجِيدٌ» مىگويد: «يحرفّونَ» به معناى «يُزيٖلُونَ» است و هيچ كس لفظ كتابى از كتب خداوند عزّوجلّ را ازاله نمىكند، بلكه آن را تحريف مىكنند، يعنى به تأويلى مىپردازند جز آنچه بايد» (صحيح بخارى ، ج 4، ص 2360).
ابن حجر مىگويد: شيخ ما ابن ملقن در شرح خود مىگويد: «اين چيزى كه او گفته، يكى از دو قولى است كه در تفسير اين آيه آمده است و آن قول مختار نزد بخارى است و بسيارى از اصحاب ما تصريح