111ديگر آنكه گاهى مردى با آنكه بيمار يا نادار است ازدواج مىكند، ولى تن در نمىدهد كه دختران يا خواهرانش با مردى بيمار يا نادار ازدواج كنند.
ديگر آنكه گاهى مردى تمايل مىيابد به ازدواجى بپردازد كه در عربستان سعودى «ازدواج مِسْيار» 1 ناميده مىشود، ولى آن را براى دختران و خواهران خود نمىپسندد.
از اين موارد بسيار است. آيا اين مدّعى اجتهاد و فقاهت تمامىِ آنها را حرام مىپندارد آن هم تنها از اين رو كه مردى آنها را براى خود روا و براى دختران و خواهرانش ناروا مىشمرد؟
اگر بپذيريم برخى از مردانى كه نكاح متعه مىكنند زير بار متعه دخترانشان نمىروند چه بسا بدان سبب باشد كه دوست دارند دختران يا خواهرانشان ازدواج دائم كنند، زيرا اين گونه ازدواج از متعه بهتر است، چه اينكه در ازدواجِ دائم نفقه، شبخوابى، ارث و هميشگى پيوند زناشويى لزوم مىيابد، يا از اين روست كه از پيامدهاى قانونى و بدنامى كه گاهى بدين جهت گريبان دختر را مىگيرد مىهراسد يا خواستگار از نظر ولىّ، همسنگ دختر او نيست، يا دختران به چنين ازدواجى نياز ندارند و نظاير آن. به هر رو شرط خوددارى، چنانكه نويسنده پنداشته، به انگيزه اعتقاد نداشتن به حليّت نكاح متعه نيست.