69
عن عائشة قالت رسولاللّٰه... يبكي فقلت: ما يبكيك؟ قال: «اِنَّ جبرئيل أراني التربة التي يقتل عليها الحسين فاشتد غضب اللّٰه على من يسفك دمه» و بسط يده فإذا فيها قبضة من بطحاء، فقال: يا عائشة والذي نفسي بيده أنّه ليحزنني فمن هذا من أمّتي يقتل حسيناً بعدي.
از عايشه نقل شده كه پيامبر گريه مىكرد. گفتم چرا گريه مىكنى؟ فرمود: جبرئيل خاكى كه حسين بر آن كشته مىشود را به من نشان داد. پس غضب خدا شدّت دارد بر كسى كه خون او را مىريزد. آنگاه دست مبارك را دراز كرد و مقدارى خاك از بطحاء گرفت. فرمود: اى عايشه قسم به كسى كه جان من در دست اوست غمگين شدم از اينكه بعضى از امّتم حسين را بعد از من مىكشند. 1
قالت امّ سلمة كان النبي صلى الله عليه و آله نائماً فجاء حسين... فقعد على بطنه... فقال: انّما جائني جبرئيل و هو على بطني قاعد فقال: لي أَتُحِبُّه؟ فَقُلتُ: نعم، فقال: أمّتك ستقتله ألا أريك التربة التي يقتل بها؟ قال: فقلت بلى...
ام سلمه گفت: پيامبر در خواب بودند. حسين عليه السلام آمد بر روى شكم پيامبر نشست.
پيامبر فرمود: در همين هنگام جبرئيل نازل شد و گفت: آيا او را دوست مىدارى؟ گفتم:
بله، جبرئيل گفت: امّت تو او را خواهند كشت. آيا مىخواهى تربتى كه بر آن كشته مىشود به تو نشان بدهم. گفتم: بله. پس بالى زد و اين تربت را به من داد، آنگاه تربت قرمزى در دستش بود و گريه مىكرد و مىفرمود...» 2