48آيا مىتوان همگى اين افراد را به دليل اين كه در محاورات خويش، نامى از خداى متعال نمىبرند مشرك دانست؟ يقيناً پاسخ منفى است. حتى بالاتر از همه اينها، انبيا نيز از خلايق، تقاضاى كمك و يارى مىطلبيدهاند. در سوره نمل توجه و دقت شود كه حضرت سليمان به حضار مجلس گفت: قٰالَ يٰا أَيُّهَا الْمَلَؤُا أَيُّكُمْ يَأْتِينِي بِعَرْشِهٰا قَبْلَ أَنْ يَأْتُونِي مُسْلِمِينَ قٰالَ عِفْرِيتٌ مِنَ الْجِنِّ أَنَا آتِيكَ بِهِ قَبْلَ أَنْ تَقُومَ مِنْ مَقٰامِكَ وَ إِنِّي عَلَيْهِ لَقَوِيٌّ أَمِينٌ قٰالَ الَّذِي عِنْدَهُ عِلْمٌ مِنَ الْكِتٰابِ أَنَا آتِيكَ بِهِ قَبْلَ أَنْ يَرْتَدَّ إِلَيْكَ طَرْفُكَ فَلَمّٰا رَآهُ مُسْتَقِرًّا عِنْدَهُ قٰالَ هٰذٰا مِنْ فَضْلِ رَبِّي ؛ كداميك از شما تخت بلقيس را قبل از اينكه او نزد من آيد و تسليم امر من شود به اينجا خواهيد آورد؟ از آن ميان عفريت جن گفت:
من در آوردن تخت او به اندازهاى قادر و امينم كه قبل از آنكه تو از جايگاه قضاوت خود برخيزى آن را به حضورت مىآورم. كس ديگرى كه به بعضى از علوم كتاب الهى دانا بود (آصف بن برخيا) گفت: من پيش از آنكه چشم بر هم زنى تخت او را به اينجا مىآورم. چون سليمان سرير را نزد خود مشاهده كرد گفت: اين توانايى از فضل خداى من است 1». بديهى است كه تخت بلقيس با آن عظمت را از راه دور آوردن، آن هم در يك چشم بر هم زدن كار مخلوق عاجز نيست.
بنابراين از تقاضا و استمداد طلبيدن سليمان، جهت انتقال تخت بلقيس مىتوان دريافت كه صرف كمك خواستن و تقاضا نمودن شرك نيست، زيرا شرك يك امر قلبى است.
از طرف ديگر خلفاى اول و دوم، مخصوصاً به هنگام قضاوت و داورى بين مردم - كه خود از آن عاجز بودند - به اميرالمؤمنين عليه السلام مراجعه نموده و استمداد مىطلبيدند.
نمونههاى اين استمداد در «مناقب» و «جلوههايى از عدالت مولود كعبه» بسيار است. در زير فقط به بيان يك مورد از مواردى كه خليفه دوم - عمر بن الخطاب - به اهلبيت و عترت پيغمبر عليهم السلام توسل نموده تا به نتيجه برسد بسنده مىشود.
ابن حجر مكى در «صواعق محرقه» نقل مىكند: