16براى مثال علامه مقريزى ابوالعباس احمد بن على شافعى در كتاب خود (النزاع و التخاصم فى ما بين بنىهاشم و بنىاميه) شرح فجايع اعمال بنىاميه را به تفصيل شرح داده است. در اينجا به دو واقعه مهم آن اشاره مىكنيم.
در سال 105 هجرى قمرى، هشام بن عبد الملك بن مروان به خلافت رسيد. اين حاكم قسى القلب، ظلم و ستم نسبت به بنىهاشم را به حد اعلاى خود رساند. هنگامى كه زيد بن على (پسر امام سجاد عليه السلام ) از مدينه به شام جهت تظلمخواهى از حاكمان بنىاميّه نزد خليفه رفت و بالاخره توانست با هشام ملاقات نمايد. در اين ملاقات، قبل از اينكه زيد سخنى بر زبان آورد، هشام به جاى خوش آمد گويى و پذيرايى، اهانتها و دشنامهاى زشتى به آن بزرگوار داد و او را از دربار خلافت خويش بيرون راند. حتى ابن ابىالحديد مىنويسد: بعد از فحاشى ضربات شديدى بر او وارد كرد. ايشان به ناچار از شام به كوفه رفت و براى مبارزه با ظلم به تشكيل نهضتى عليه امويان پرداخت.
يوسف بن عمر ثقفى - حاكم كوفه - با لشكر بسيارى به مبارزه با آن حضرت برخاست. با توطئۀ وى، ناگهان تيرى از سمت دشمن به پيشانى زيد اصابت نمود و شربت شهادت نوشيد. يحيى پسر زيد به اتفاق جمعى ديگر از شيعيان، بدن زيد را محرمانه به بيرون شهر برده، در وسط نهر قبرى كندند و جسد زيد را دفن نمودند. پس از گذاردن سنگ قبر، آب را در آن نهر جارى كردند تا دشمنانش محل قبر زيد را نيابند.
جاسوسان حكومتى محل قبر را شناسايى و به يوسف بن عمر ثقفى گزارش دادند.
او دستور داد كه نبش قبر نمايند، جسد زيد را بيرون آورده و سرش را از تن جدا نموده آن را براى هشام به شام فرستاد. هشام نيز به يوسف بن عمر ثقفى دستور داد كه بدن جناب زيد بن على را، لخت و عريان به دار آويزند. آن ملعون نيز اين دستور را عيناً اجرا نمود. يعنى در سال 121 هجرى قمرى بدن فرزند پيامبر خدا به دار آويخته شد، و تا سال 126 هجرى قمرى كه وليد بن يزيد بن عبد الملك بن مروان به خلافت رسيد، همچنان بالاى دار بود. سپس وليد دستور داد استخوانهاى زيد را از دار پايين آورده، آتش زدند و خاكسترش را نيز بر باد دادند.
همين عمل را با بدن يحيى پسر زيد در جرجان (گرگان امروزى) انجام دادند. يحيى