25مرجّح مىباشد. ضمن اينكه بر اساس اين نظريه منشأ عصبيتهاى زيانبار و نزاعهاى فرقهاى و مذهبى در طول تاريخ همان پاىبندىهاى مذهبى است كه با گشودن اين گره مىتوان علاجى براى اين مشكلات تاريخى هم بدست آورد.
به نظر مىرسد اين نگرش به تقريب هم از اشكالات ساختارى جدى برخوردار است كه آن را در دو لايهى اجتماعى خواص و عوام دنبال مىكنيم.
دربارهى عوام بدون ترديد مذهب تخيير در اعتقاد و عمل ثمرهاى جز هرج و مرج مذهبى، تضعيف پاىبندىهاى دينى و مذهبى و در هم تنيدن مرزهاى هويت مذهبى ببار نخواهد آورد. هر شخص عامى با عقلانيت بسيط خود هر زمان دلبستگى تازهاى مىيابد و بگونهاى رفتار مىكند كه چه بسا با دلبستگى و رفتار گذشته او متفاوت باشد و اين مىتواند به دفعات تكرار شود. در اين ميان اصول و مبانى عقيده و رفتار او بدرستى روشن نيست و از دخالت هوا و هوسها هم نمىتوان ايمن بود. خلاصه آنكه نتيجهى اين نگرش چيزى جز تضعيف بنيان مذهب در ميان عوام و تودهها نيست.
در لايهى خواص و فرهيختگان هم اگر مقصود اين است كه از سوى آنان نگاه انتقادى همه جانبه به مبانى، اصول و فروع مذاهب انداخته شده و گلچينى از بهترينها گرد هم آيد و مذهب جديدى تأسيس شود، اين امر اگر به طريق اجتهاد روشمند انجام گيرد و مذهب جديد در بنيان خود دست كم از استحكامى در حد مذاهب موجود برخوردار باشد، شايد بتوان اين را اقدامى موجه به شمار آورد چرا كه مذاهب موجود هم محصول كوششهاى اجتهادى سلف بوده و چرا راه به روى خلف براى اصلاح و تعديل گشوده نباشد. البته شرط لازم و اساسى آن است كه كوشش جديد به طريق اجتهاد روشمند انجام گيرد و گرنه باب دخالت رأى و هوا و هوس و بدعت آورى گشوده مىشود كه خطرات آن بسيار زيانبارتر از اشكالات موجود است. البته معلوم نيست با اعمال اين روش گامى در جهت مقاصد تقريب بين مذاهب به پيش گذاشته شود. زيرا تأسيس مذهب نوين تنها به افزايش تعداد مذاهب مىانجامد و چگونه مىتوان اميد داشت كه شبه اجماعى از نخبگان و عالمان امت اسلامى بر روى اين مذهب جديد حاصل شود بلكه به طور طبيعى مذاهب موجود كه از ريشههاى عميق تاريخى