95استحلال الكذب 1 والشهادة لمن وافقهم بما ليس عندهم فيه شهادة، وممن قال بهذا القول من الفقهاء أبو عبدالله محمد بن إدريس الشافعي، فإنّه قال: وتقبل شهادة اهل الاهواء الّا الخطابية من الرافضة لأنّهم يرون الشهادة بالزور لموافقيهم وحُكي ان هذا مذهب ابن ابيليلى و سفيان الثوري وروي مثله عن ابييوسف القاضي. 2
آمدى نيز با نسبتدادن اين قول به بيشتر فقها و بسيارى از اصوليون، نوشته است: «فمذهب الشافعي واتباعه واكثر الفقهاء انّ روايَتَهُ وشهادَتَهُ مَقْبُولَةٌ وهو اختيارُ الغزالي و ابيالحسين البصري وكثيرٌ من الأصوليّين». 3
گفتنىاست برخى انديشمندان، در باب شهادت اهل بدعت، به مسئله روايات ايشان نيز اشاره كرده و برخى ديگر فقط به مسئله پذيرفتن يا نپذيرفتن شهادت آنان پرداختهاند؛ كه درهرصورت، موجب تثبيت نظريه برگزيده خواهد شد؛ زيرا چنانكه گفته شد، در صورت پذيرفتهشدن شهادات ايشان، بهطريقاولى بايد اخبار و روايات اهل بدعت نيز پذيرفته شود. براى مثال، «نووى» درباره شهادت اهل بدعت نوشته است:
اصحاب، در قبول شهادت اهل بدعت، سه گروه شدهاند: يك گروه طبق ظاهر نص فتوا دادهاند. پس شهادت تمام اهل بدعت را قبول كردهاند. اين روش جمهور علما مانند ابن القاص و ابن ابىهريره و قضاتى مثل ابن كج، ابوطيب و رويانى مىباشد. اين عده استدلال كردهاند كه مبتدعه، بهگمان خويش راه درست را برگزيدهاند و از آنان چيزى كه موجب اسقاط وثاقت قول ايشان كند نيز صادر نشده است. اين عده، شهادت كسى