213همانا جوزجانى، هنگامى كه متوجه شد هيچ راهى براى طعن و جرح در اين راويان وجود ندارد، درصدد برآمد تا از آنچه كراهت داشت، رهايى يابد. او درواقع از روايات اين راويان كه بيانگر فضايل اهل بيت(عليهم السلام) بود، كراهت داشت. بىشك، عبارتى كه در كتابش ذكر كرده است، اين معنا را مىرساند كه اگر بدعتگذار صادق، كه به وى اطمينان وجود دارد و اهل سنت نيز وى را بهسوى وثاقت قبول دارد، حديث معروف و غيرمنكرى را نقل كرد كه تنها براى تقويت بدعتش بود، اين روايت، مردود است و راوى نيز به جعل و دروغگويى متهم مىشود. حال اگر كسى بگويد بهسبب مصلحتى، اين روايت پذيرفته نمىشود، مىتوان برايش وجهى قائل شد و اما اينكه راوى، متهم گردد و كذاب و وضّاع خوانده شود، اتهامى بىپايهواساس است؛ زيرا راوى، تمام شرايط نقل خبر (وثاقت و ضبط) را دارد. 1
معيار «تقويت بدعت» و «تقويتنكردن بدعت»
ممكن است تصور شود، نتيجه چنين قاعدهاى (روايات اهل بدعت نبايد براى تقويت بدعتشان باشد)، جلوگيرى از تمام روايات فضايل و مناقب است؛ حالآنكه اينگونه نيست. دشمنانِ فضيلت، با مطلقِ روايات مناقب مشكلى ندارند، بلكه تنها با رواياتى مشكل دارند كه امتياز و برجستگىهايى ويژه براى حضرت امير(ع) ذكر كردهاند كه براى هيچيك از صحابه پيامبر(ص) ذكر نشده است يا روايات مناقب مشتمل بر تنقيص مقام شيخين مىباشد كه دراينصورت، گفته مىشود: «فلان شيعى در تأييد